آفتابپرست
«آفتابپرست نازنین» داستان زندگی دختری است که میان سختیها و دردهای فراوانی محصور شده و نمیتواند خود را از بسیاری از مشکلات زندگی برهاند. دخترک علت تمام بدبختیها را مادرش میداند و به دلیل تنفری که از او دارد، هرگز نمیخواهد او را ببخشد؛ مادری که در حال مرگ است و آرزو دارد به دخترش نزدیک شود، ولی دختر مادرش را مقصر مرگ پدر و تنهایی بزرگی که او را احاطه کرده است، میداند.