ختنۀ نورمن ويزدُم در قم
ختنۀ نورمن ويزدُم در قمخواب میدیدم که نورمن ویزدُمپرسه میزد در خیابانهای قمقاضی شرعش بدیدی توی راهخنده زد از دیدن او قاهقاهخوب چون خندید و با او حال کردپیش مردم زود قیل و قال کردگفت: این ملعون سفیر خنده استداعی از دیدار او شرمنده استاو به جای گریهآموزی به خلقمیفرستد خنده تا اعماق حلقکرد باید این جوانک را ادبتا نیارد خنده، مردم را به لبکرد باید این جوان را روبراهتا که بعد از این نخندد قاهقاه«کرد باید…»، گفت نورمن ای عمو!لطف کرده «کرد باید» هی نگو!چونکه من از «کرد باید» گفتنتمیشوم زهرهترک جان ننهتگفت قاضی: های نورمن ویزدوما!گریه باید داد یاد مردماچونکه خنداندی خلایق قاهقاهصبح تا شب کردهای کلی گناهباید اکنون خلق را گریان کنیتا گناه خنده را جبران کنیپس بیا تا ما مسلمانت کنیمبی خیال انگلستانت کنیممیشوی آخوند در اُمالقُراروضهخوانی نیز آموزم تراگر تو باشی نوحهخوان و روضهخوانکی دهی از گریه مردم را اماندر عوض ماشین و کاخ و صیغهجاتمیدهیمت عینهو نقل و نباتگفت نورمن: یس، ولی آی ماست گوچونکه ویسکی میخورم با آبجو!واقعاً خیلی خری تو، یس پیلیزمن ندارم عشق اسلام عزیزگفت قاضی: ما مسلمانت کنیماز طریق شورت و تنبانت کنیمجان نورمن ختنه کردن ساده استلنگ و تیغ و پنبهاش آماده است!گفت نورمن: اوووخ آی دونت لایک دیسفوق فوقش یک کمی آن را بلیس!قطع کردن، ختنه کردن، اووه نوساری، آی دونت لایک دیس، آی ماست گوگفت قاضی: چونکه مختون میشویاز دیار کفر بیرون میشویمیشوی وارد به اسلام مبینبگذری با عزت از کنکور دینختنه دارد یک ثوابی خود به خودحج اکبر کرد هرکس ختنه شد!گفت نورمن: پینسام اسمال ایزجان قاضی قد چسمثقال ایزحج اصغر هم بود بهرش زیاداسپیشالی واقعاً دردم میادارزش خنته ندارد اي جنابگندههايش بيشتر دارد ثوابگنده مال آنتوني کوئين بديختنهي آن افتخار دين بدي!مال سوپرمن اگر ديدي شمابر فلان بنده خنديدي شماپینِس مالون براندو نوبر استحج اکبر نه، جهاد اکبر است!مال من مثل خودم مستضعف استکوچک و بیمایه و بیمصرف است.گفت قاضی: خیر، ختنه لازم استچونکه این تأکید موساکاظم است.داد زد نورمن که: آی دونت وانت، نو.ُپاسداران آمدند اما جلوآمبولانسی ناگهان گردید عیانبازگشت آژیرکش، نورمن در آننیمساعت بعد نورمن روی تختدست و پا میزد فغان میکرد سختگفت قاضی: جیغ تو بیهوده استرسم ختنه از پیمبر بوده استسنت است این، بایدش اجرا نمودپس نباید بر سرش دعوا نمودهای ای دلاک! حمله، تیغ تیز!زود چیزش را ببر، خونش بریز!سوی نورمن چون که آن جانی شتافتناگهان سقف اتاق از هم شکافت!گشت پیدا آن میان روح امامگفت: خاکم بر سر و بر این نظامسوی قاضی کرد رو، با توپ پرگفت: چیز انگلیسی را نبر!گر ببّری چیزِ این مهمان مانان خود را میبری و نان ماهست یارو انگلیسی، لندنینیست دول انگلیسی کندنیجمع کن این کار و این اندیشه راخود نزن بر ریشهی خود تیشه را!تیغ نحسات را بکن فوری غلافکار دست ما نده با این خلاف.گفت قاضی: چشم، بودم بیحواسمیکنم الساعه نورمن را خلاصدستمالی باشدم ابریشمیحال میمالم به اطرافش همی!گفت نورمن: اووخ جون، استاپ شدحال من دان بود و حالا آپ شدپس چرا دلاکه یکهو زد به چاک؟پس چرا افتاده تیغش روی خاک؟چون ندانم بنده پرشن لنگوویجگشتهام در این میانه گیج و ویجلیک میدانم که آن عالیجناببر شما ها کرد یک چیزی خطابکه همه ناگه هوادارم شدیددور چرخیده پرستارم شدیدقلب من هم داره تیکتیک میزنهیکنفر داره منو میک میزنه؟!َخیلیام ممنون از این اُمالقُرادفعۀ دیگه میاد جک استرا