نصیحت حکیم فردوسی در مورد بستن تنگه هرمز
که گفتت برو تنگ ِ هرمز ببند / نبندد چنین تنگه ای هوشمند
مشو غره اکنون به بازوی خویش/ کنون گوش کن پند آن کوسه ریش
اگر دست یازی به آب خلیج/ کنی تازیان را ز کینه بسیج
به مغز چه کس کرده اینک خطور/ که از خط قرمز نماید عبور
مکن شیطنت گِردِ این آبراه / به کشتن مده این بسیج و سپاه
اگر موشکی افکنی سوی آب/ شود بمب ها بر سر تو خراب
به آب اندرون غرقه گردی فزون/ شود بحر عمان چو دریای خون
مکن بیهده اینچنین گرد و خاک/ ز نابخردی خود مگردان هلاک
چو تازی بود کیسه اش پر ز زر/ کند شُل سر ِ کیسه گاه خطر
گه از لغزش پای دیوانگان / شده در خطر کار فرزانگان
اگر رشته در دست دانا بود/ به نیروی دانش توانا بود
خردمند باید نشیند به تخت / که میهن رهاند از این گاه سخت
ز این فتنه دوری گزینید بیش/ که فرزانه چاره بجوید ز پیش
“دریغ است ایران که ویران شود/ کنام پلنگان و شیران شود”