نامه ی معادی به فرهادی
نامه پیمان معادی به اصغر فرهادی: اصغر فرهادی عزیز خیلی چاكریم!
اصغر فرهادی عزیز
از زمان بازگشتم از مراسم گلدنگلوب و حلقه منتقدان لسآنجلس كه همراه با تو و فیلممان در آن حاضر بودم، میخواستم این نامه را بنویسم؛ اما تلاش برای آماده شدن فیلم اولم «برف روی كاجها»، مجال مناسبی باقی نگذاشت.
در مراسم پایانی جشنواره فجر، وقتی فیلمم جایزه بهترین فیلم از نگاه مردم را میگرفت، یاد تو افتادم. تو كه همیشه قدردان مردم سرزمینت، سرزمینمان، بودی و هستی؛ و با خودم گفتم حالا وقت این نامه است. بهخصوص كه كمتر از ۱۰روز دیگر به برپایی مراسم اسكار مانده؛ و خواهم گفت ربط این ماجرا با آن یاد و ارزش مردم و نظرشان چیست.
یكی از خطاهای دید آدمی، این است كه وقتی چیزی را از نزدیك تجربه میكند، متوجه عظمت آن نمیشود. سفر و تجربههای اخیری كه با دیدن و شنیدن واكنشهای مختلف نسبت به «جدایی نادر از سیمین» در كنارت داشتم، به تلاشم برای اینكه دچار این خطای دید نشوم، بسیار كمك كرد. مطمئنم خیلی از مردم ایران از خواندن این واكنشها شادمان خواهند شد. خصوصا در روزهایی كه عدهای تلاش دارند، موفقیتهای این فیلم را به دلایل واهی به سیاست ربط دهند و همین انگیزه برای من كافی است تا این نامه را بنویسم و منتشر كنم.
واكنشهای دیگری هم كه پیش میآید، ممكن است حرفهایی را در پی داشته باشد كه چندان اهمیتی ندارد. از قدیم میگفتند همیشه بدتر از اینكه پشت سرت حرف بزنند، این است كه پشت سرت هیچ حرفی نزنند! همان اوایل سفر اخیر، وقتی محمود كلاری كه در شرق آمریكا و در تجربه تحسین شدن فیلم در حلقه منتقدان نیویورك همراهت بود، در تماس تلفنی به من گفت كه تجربه بسیار عجیبی در مورد این فیلم در انتظارمان است، به قدر كافی تعجب كردم.
كلاری میگفت نكته اساسی این است كه ما با سینما زندگی كردهایم و سالهای سال فیلم و مراسم سینمایی را دیدهایم؛ و حالا به خودمان میگوییم قرار است بعضی از نامهای بزرگ را در اینگونه مراسم ببینیم، در حالی كه این بار در كمال تعجب، آنها منتظرند تا ما را ببینند! و این خاصیت فیلمهای بزرگ است. تجربههای قبلی البته میزان تعجب یا هیجان آدم را از این واكنشها كمتر میكند. اما هرگز آن را از بین نمیبرد. حس پشت حرف كلاری را بعدا ذرهذره لمس كردم.
وقتی وودی آلن كه همیشه در نظرم سرچشمه خلاقیت بوده، به واسطه خواهرش برایت پیغام داده بود كه طبق معمول نمیتواند – یا نمیخواهد – به مراسم بیاید ولی دوست دارد در نیویورك ما را ملاقات و درباره فیلم صحبت كند، تازه فهمیدم آنچه از قول او درباره فیلم شنیده بودم، چه معنایی داشت: آلن گفته بود سالها بود نهتنها از سینمای ما، بلكه بهطور كلی از سینما انتظار نداشته كه در این دوران بتواند چیزی بیافریند كه چنین تاثیری روی او بگذارد!
وقتی توماس لانگمن پسر كلود بری، كارگردان و تهیهكننده مشهور و تازه درگذشته فرانسوی كه خودش تهیهكننده فیلم آرتیست و برنده انبوهی جایزه است، میگفت همه دارند از محصول من تعریف میكنند اما وقتی فیلم تو را دیدم، آرزو كردم كه كاش من آن را تهیه كرده بودم، همه چیز داشت معنای كاملتری پیدا میكرد.
وقتی براد پیت میگفت شب قبل از برگزاری جلسه مطبوعاتی گلدنگلوب، دیویدی جدایی نادر از سیمین را در دستگاه گذاشتهاند و در میانههای همان صحنه دادگاه اول فیلم، آنجلینا جولی با دیدن آن جدل زناشویی فیلم را نگه داشته، متاثر شده، فاصلهای انداخته و بعد از چند لحظه باز تماشا را ادامه دادهاند، اطمینانم بیشتر شد وقتی آنجلینا جولی درباره كار بعدیات پرسید و ساده و راحت درخواست كرد كه در فیلمت بازی كند و در پاسخ حرفت كه گفتی شخصیت زن فیلمت فرانسوی زبان است و گفت تا آن تاریخ میتواند زبان فرانسه یاد بگیرد، من غرق در غرور شدم.
وقتی مریل استریپ درباره جزییات كارگردانی یا بازی صحنههای مختلف فیلم میپرسید و با اشتیاق گفت دوست دارد با تو كار كند، وقتی استیون اسپیلبرگ گفته بود كه اعتقاد دارد جدایی نادر از سیمین با فاصله زیاد بهترین فیلم امسال دنیاست، وقتی دیوید فینچر نیمساعت وقت گذاشت تا با تو حرف بزند و نظرهایش را بگوید، وقتی چند سینماگر سرشناس میگفتند كه فیلم را ندیدهاند اما تعریفهای زیاد فرانسیس فورد كوپولا را درباره آن شنیدهاند و خیلی كنجكاوند، وقتی الكساندر پین كه خودش گلدنگلوب فیلم و كارگردانی را گرفت فقط به دلیل علاقه به فیلم تو در طول آن روزها به یكی از نزدیكترین دوستان هم صحبتات بدل شده بود و در هر دو مراسم گلدنگلوب و حلقه منتقدان لسآنجلس میگفت در طول حرفهایت روی صحنه سعی میكرده انرژی مثبت به سمت تو بفرستد.
وقتی دیگرانی كه مجاز نیستم نامشان را بیاورم از فیلمت به عنوان یكی از محبوب ترینهای فهرست شخصیشان در دو، سه سال اخیر یاد میكردند، تازه درست دستگیرم شد كه فیلم در دل آدمهایی كه سالی دهها فیلم بزرگ و تاثیرگذار میبینند یا یكی، دوتایش را هر سال میسازند، چه مرزهایی را درنوردیده و چه قلههایی را فتح كرده است.
در مراسم برگزیدگان منتقدان آمریكا (Critics’ Choice Award) كه باب دیلن بزرگ قطعه جدید بسیار زیبایی را روی صحنه اجرا كرد، ما از لذت شنیدن و دیدن اجرایش حرف میزدیم و به ما گفتند اگر میدانستید خود باب درباره فیلمتان با چه لذتی حرف میزد، چه میگویید. و این تازه بخشی از آن چیزی است كه من شنیدم و دیدم. باقیاش بماند برای روزگاری دیگر، مخصوصا داستان تو و رابرت دنیرو كه امیدوارم آقای كلاری روزی تعریفش كند.
اصغر فرهادی عزیز، در جلسه مطبوعاتی ویژه گلدنگلوب، یكی از چهار، پنج باری كه حاضران به شكلی استثنایی در میان حرفهای تو دست زدند، در جواب سوالی بود كه میپرسید چطور با محدودیتهای توی ایران چنین فیلمی ساختهای. گفتی هیچكس مرا مجبور نكرده بود آنجا با وجود محدودیتها فیلم بسازم، خواست خودم و قصهای كه داشتم، طوری بود كه باید همانجا و با همان شرایط ساخته میشد و برای ساخت این فیلم شما فكر كنید همه چیز همانطور كه من دلم میخواسته فراهم بوده است.
گفتی نمیخواهم بگویم شرایط فیلمسازی در كشورم آرمانی است، اما تصویری هم كه شما از فیلمسازی در ایران دارید، خیلی دقیق نیست. این حرفهایت وقتی یادم آمد كه لابهلای حرفها و كارها و مصاحبههای مختلف، به من راجع به طرحی میگفتی كه قرار است در آینده در تهران بسازی و آن را خیلی دوست داری.
حرف دیگرت كه باز به تشویق حاضران آن جلسه انجامید، همان بود كه گفتی تفاوتهای مردمان نقاط مختلف دنیا بسیار كمتر از شباهتهایشان است، اما به نفع سیاست است كه تفاوتها و فاصلهها را بیشتر جلوه دهد و بر آنها تاكید كند.
این روزها كه در ایران خبر جوایز فیلم تو حتی مانند نوعی گسترش فرهنگی عمل میكند و از جمله، گاهی حتی طیفهایی را به پیگیری اخبار فرهنگی وامیدارد كه به طور معمول هیچ كاری به اتفاقهای هنری نداشتند، این روزها كه تبریكهای هر همكار و هر دوست، هر رهگذر خیابان و حتی هر بیمار اتاقهای بیمارستانی كه برای بستری كردن و ترخیص پدرم به آن پا گذاشتم، امید را در دل آدم میكارد و میپروراند، یاد همان حرفت میافتم.
بله، بین مردمان مختلف دنیا و احساسهای انسانیشان، تفاوتها ناچیز است. اما آن نفعی كه گفتی، آنقدر همه جا رخنه كرده كه همین مردم این روزها در گذر و خیابان از من میپرسند وقتی از آمریكا برگشتی، كاری با تو نداشتند؟
در خود مراسم، چه حال خوبی بود وقتی من هم مثل میلیونها ایرانی حرفهایت را موقع دریافت جایزه شنیدم. از آن بالا كه چشم میانداختی، میدیدی همه بزرگان سینما كه عمری كارهایشان را دیدهای و دربارهشان خواندهای، بهت زل زدهاند؛ و انگار عشق و انرژی مردم ایران باعث شده بود ما آنجا محكم بایستیم.
آن لحظهای كه تو از مردم یاد كردی، میدانستم میلیونها نفر در كشورمان هم به ما زل زدهاند و تو به پشتوانه عشقشان، به جای هر عزیز دیگرت از آنها یاد كردی؛ و راستش اصغر، آن بالا چه حالی داد ایرانی بودن.
قدر و منزلتی كه تو برای این مردم قایلی، زمانی با آن نمایندگی كردن بهدرستی پیوند میخورد كه حرف آن منتقد آمریكایی را به یاد بیاوریم؛ كه در یادداشتی بر جدایی نادر از سیمین نوشته بود: «اگر میخواهید تهدیدی نثار این كشور كنید، بهتر است قبل از آن این فیلم را ببیند، تا بدانید با چه مردمانی روبهرویید، تا در تصمیم خود تجدیدنظر كنید.»
اینكه یك فیلم بتواند چنین دستاوردی، چنین تاثیری داشته باشد، یعنی اینكه تو بارها بیشتر از آن جملههایی كه در ستایش مردمان دیارمان میگویی، دین خودت را به آنها ادا كردهای.
حالا دیگر واقعا مهم نیست كه فیلم در یكی از دو رشته «فیلم خارجی» و «فیلمنامه» كه نامزد شده، جایزه آكادمی را بگیرد یا نه. مهمتر این است كه این فیلم در طول این مدت به این مردم امید، اشتیاق و افتخار بخشید. برای همین امید، اشتیاق و افتخار است كه میخواهم با صدایی صد بار بلندتر از آن فریادی كه بعد از جایزه گرفتنات در جشنواره برلین، در سالن برلیناله پالاس برآوردم، فریاد بزنم:«اصغر؛ خیلی چاكریم! »
******************************
این نامه همانگونه که از متن پیداست، پیش از رخداد مهم شب پیش نگاشته شده است. بهترین شادباش را برای دریافت جایزه اسکار باید به تمام تلاشگران فیلم به یادماندنی «جدایی نادر از سیمین»، جامعه هنری و مردم خوب و هنر دوست و قدرشناس ایران بزرگ تقدیم داشت.